زندگی دنج

زندگی دنج

اجتماعی
زندگی دنج

زندگی دنج

اجتماعی

چند راه برای شفای کودک درون


چند راه برای شفای کودک درون:


وقتی دلتان گرفت، گریه کنید، هرگز جلوی خودتان را نگیرید. گریستن نشانه انسان بودن شماست. به علاوه کودک درون تان نیز آرام خواهد شد.


دفترچه یادداشت شخصی داشته باشید و احساسات خود را یادداشت کنید و هر چند وقت یک بار به آن سر بزنید. به این ترتیب شما با کودک درون تان ملاقات کرده اید.


همراه با موسیقی حرکات منظم و شاد انجام دهید. حرکات بدنی کودک درون تان را به وجد می آورد و به این ترتیب شما برای بقیه روز سوخت روانی کافی خواهید داشت.


وقت خود را با کسانی بگذرانید که به آنها علاقه مندید و از بودن با آنها لذت می برید. به این ترتیب کودک درون تان احساس امنیت و آرامش بیشتری خواهد کرد.


اتاق تان را آن طور که دلتان می خواهد تزیین کنید. حتی اگر برای دیگران خنده دار به نظر می رسد، چندان مهم نیست. 


زیر باران قدم بزنید و چتر را فراموش کنید، بگذارید خیس شوید و به یاد سال های خردسالی به کودک درون تان نشان دهید که برای او اهمیت قائل هستید.


به حس ششم و شهود خود احترام بگذارید. برای مثال اگر ته دلتان به انجام کاری راضی نیستید آن را انجام ندهید و یا در تصمیم گیری ها به ته قلبتان هم نگاهی بیندازید. کودک درون تان آنجا نشسته است.


وقتی نقاشی می کشید، از تخیل خود کمک بگیرید و طرح های تخیلی بکشید و آنها را با رنگ های دلخواه خود رنگ نمایید. مطمئنا کودک درون تان در انتخاب رنگ ها به شما کمک خواهد کرد.


به تماشای طلوع و غروب بنشینید و با خود بگویید: این ممکن است آخرین طلوع یا غروب خورشید باشد که به نظاره نشسته ام و این تجربه ای "ناب" برای کودک درون تان خواهد بود.


آراسته باشید و آرایشی که دلتان می خواهد داشته باشید. اگر به ته دلتان رجوع کنید او به شما خواهد گفت که چه سبک آرایشی را می پسندد.


از انتقاد نسبت به خود دست بردارید. در چنین لحظاتی کمی درنگ کنید. شما در حال شلاق زدن به کودک درون تان هستید، شلاق را دور بیندازید و با او مهربان باشید.


وقتی زیر فشار هستید و استرس دارید به کتاب های داستان کودکان پناه ببرید. این کار لذت بخش "کودک درون تان" را آرام خواهد ساخت.


از تفریح های گذری و کوتاه غافل نشوید. مانند تاب خوردن در یک پارک و یا خوردن یک فنجان چای داغ در زمستان آن هم وقتی هوس نوشیدن آن را می کنید. این کار یعنی پاسخ دادن به ندای کودک درون تان.


هیچ چیز مانند اسب سواری و دوچرخه رانی کودک درون تان را به وجد نمی آورد، امتحان کنید.


دردها جسمانی فریاد خفه شده کودک درون شماست. پس علاوه بر درمان های جسمانی برای رابطه خود با وی فکری بکنید.

#دگرش 

#روانشناسی

برگرفته از کانالzhuanchannel@

سواد تمام کردن رابطه


سواد تمام کردن رابطه 

        

پایان دادن به یک رابطه عاطفی

خیلی از  افراد درگیر رابطه ای بودند که بعد از مدتی به هر دلیلی بهم خورده و حالا می خواهند بدانند باید چه کار کنند تا حال بدشان را تغییر دهند.

متاسفانه اکثر ما همانطور که سواد ایجاد رابطه مناسب و ماندن در آن را نداریم، در پایان دادن به روابطمان نیز با بی سوادی کامل عمل می کنیم. 


تمام کردن یک رابطه احساسی برای هر فردی سخت و طاقت فرساست، اما افرادی که سواد پایان دادن به رابطه را دارند، اقداماتی انجام می دهند که عبور از این بحران را برای خود و شریکشان آسان تر می سازد. 



افراد باسواد این گونه عمل می کنند:


فرد با سواد یک دفعه ناپدید نمی شود.

 شاید شما هم رابطه ای را تجربه کرده باشید که در آن طرف مقابل یک باره غیب شده است. 

شما روز قبل با هم بوده و اوقات خوشی را گذرانده اید، اما او از دیشب نه جواب تلفنتان را می دهد، نه پیام هایتان را می خواند.

 اگر به هر دلیلی تصمیم به پایان دادن رابطه گرفته اید، مسئولیت تصمیم گیری تان را بپذیرید و طرف مقابل را از تصمیمتان باخبر کنید.



 فرد با سواد محترمانه رفتار می کند. 

یاد اولین روزهای آشنایی بیفتید که چطور با عشقتان رفتار می کردید. 

مدام مراقب بودید که مبادا از دستتان ناراحت شود. 

مسلما رابطه شما نقص هایی داشته که به خاطرش تصمیم به جدایی گرفته اید، اما یادتان باشد بی احترامی کردن به طرف مقابل، در واقع بی احترامی کردن به انتخاب خودتان است، بنابراین بهتر است محترمانه رفتار کنید


این کار مثل این می ماند که چون جراحی خارج کردن تومور از بدن دردناک است، به طور مداوم به بیمار مسکن بدهیم.

 آیا این کار به نفع بیمار است؟ درست است که  ما با این کار باعث می شویم بیمار درد نکشد، اما با تزریق مسکن غده از بین نمی رود که هیچ، روز به روز هم رشد و پیشرفت می کند و در نهایت این کار ما ممکن است باعث مرگ بیمار شود. بنابراین باید هرچه زودتر این غده (رابطه ناسالم) تمام و کمال بیرون آورده شده و محیط اطرافش هم پاکسازی شود. 



قطع کردن تدریجی رابطه فقط باعث آزار دیدن بیشتر دو طرف و درگیر شدن دوباره در یک پروسه احساسی می شود که نتیجه آن ممکن است ادامه یک رابطه ناسالم باشد.


 فرد با سواد احساسات و تقصیرهایش را می پذیرد. 

در هر رابطه دو طرف حضور دارند، ممکن است سهم یکی از طرفین در به بن بست رسیدن رابطه بیشتر از دیگری باشد، اما مسلما هر دو طرف در رسیدن به نقطه پایانی نقش داشته اند. اشتباهات خود را بپذیرید و به خاطر آنها از طرف مقابل عذرخواهی کنید. بدانید که طی فرایند جدایی احساسات و هیجانات منفی را تجربه خواهید کرد، به جای اینکه طرف مقابل را مسئول حال بدتان بدانید، در فکر یافتن راهکارهایی برای تغییر خلقتان باشید.


    فرد با سواد حضوری خداحافظی می کند. فرض کنید تصمیم گرفته اید برای ادامه زندگی از ایران بروید و احتمال زیادی وجود دارد که دیگر عزیزانتان را نبینید، چگونه با آنها خداحافظی می کنید؟ 

با یک پیام یک خطی در تلگرام؟ با ایمیل؟ با یک تماس تلفنی کوتاه؟ یا اینکه از آخرین فرصت استفاده می کنید، به دیدنشان می روید و به خاطر همه لحظات خوبی که با آنها داشته اید تشکر می کنید؟ 

خب پایان دادن به یک رابطه عاشقانه هم همین طور است. شما قرار است دیگر کسی را که زمانی عزیزترین فرد زندگی تان بوده نبینید، برای خداحافظی یک قرار حضوری بگذارید. با این کار هر دویتان راحت تر و بهتر می توانید پایان یافتن رابطه را بپذیرید.


حالا با توجه به چیزهایی که در بالا خواندید، به نظر خودتان سواد پایان دادن به یک رابطه را دارید یا نه؟

#دکتر_زهره_قربانی

#روانشناسی

برگرفته از کانالzhuanchannel@

بی سوادی عاطفی چیست؟


بی سوادی عاطفی چیست؟


وقتی دچار بی حوصلگی ، غمگینی، ناراحتی و....میشوند نمیتوانند توضیح دهند فقط میگویند "حالم بده" یا"اعصابم خرُده.  


اما اینکه این حال گرفته شان ،ناشی از خستگی،احساس خجالت،طرد شدن از جمع دوستان،حسادت،حس تنفر،احساس گناه،شرمندگی و یا حقارت است

 برایش مشخص و روشن نیست .

این اصطلاح را در روانشناسی کوری عاطفی مینامند که بین احساسات منفی خود نمیتوانند تفکیکی قائل شوند یا به خوبی ببینند.


بعضی افراد نیز دچار بی سوادی عاطفی بوده و نمیتوانند برای بیان احساس درون خود واژگان مناسب پیدا کنند.

آدمها نیاز دارند بشوند که شما دوستشان دارید،چرا امروز ناراحتید، چرا جواب تلفن ها را نمیدهیدو...

تمرین کنید احساستان را بیان کنید 

#روانشناسی

برگرفته از کانالzhuanchannel@

سواد رابطه


ﺍﻏﻠﺐ ﻣﺎ "ﺳﻮﺍﺩ ﺭﺍﺑﻄﻪ" ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ...

ﺳﻮﺍﺩ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ؟


1) ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ!!!

ﺍﻏﻠﺐ ﮐﺴﯽ ﺭ ﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺰﯾﺴﺘﯽ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺸﺨﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﯾﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮐﻢ ﺩﺍﺭﺩ. 

ﺍﻣﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺣﺲ ﻫﺎﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ، اختلالات ﻫﻮﺭﻣﻮﻧﯽ، ﺗﻌﺎﺑﯿﺮ ﻏﻠﻂ، ﺟﻮ ﺯﺩﮔﯽ ﻭ ... ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ... 

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ، ﺁﻥ ﺣﺲ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺖ، ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺗﻮﯼ ﺳﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺯﺩﻥ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺗﻮﯼ ﺳﺮ ﺁﻥ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ!!! 


" ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺏ " ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺮﮔﺰﯾﺪﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ بیشترین ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺭﮎ را ﺍﺯ ﺷﺮﺍﯾﻄﻤﺎﻥ. ﻭ ﻣﺘﻘﺎﺑﻼ، ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺩﺭﮎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ. 

ﻭ ﺷﺒﺎﻫﺖ، ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﯾﮑﺴﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ.


2) ﻓﻘﺪﺍﻥ ﻣﻄﻠﻖ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ!!! 

ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ ﻣﻄﻠﻖ ﻣﺎ، از آنچه هستیم و دوست داریم باشیم، ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ.

ﺩﻣﺪﻣﯽ ﻣﺰﺍﺝ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻨﺪﺧﻮ ﻭ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﯾﻢ، ﺍﻣﺎ ﺗﻼﺷﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ!!!

ﺍﺯ ﻋﻼﺋﻖ ﺧﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻫﺎ، ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، شناختی نداریم. 

ﺍﯾﻦ ﻓﻘﺪﺍﻥ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺳﺒﺐ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺍﻡ ﻧﯿﺎﻭﺭﯾﻢ، ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻌﺮﯾﻔﯽ ﺍﺯ ﺣﺲ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ.


3) ﺑﺤﺮﺍﻥ ﻋﺪﻡ ﺗﻌﺎﺩﻝ!!! 

ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﻭ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﯾﻢ.

ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﺗﻨﺪ ﻣﯿﺮﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﻧﻔﺴﻤﺎﻥ ﺑﻨﺪ ﻣﯿﺎﯾﺪ.

ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺧﺮﺝ می کنیم، ﺗﻮﻗﻊ طرف مقابل ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﺎﺗﺮﯾﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪ، ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮﯼ ﻭ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﺭ ﻭ...


" ﺗﻌﺎﺩﻝ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ " ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﯾﺘﻤﯽ ﻣﻼﯾﻢ ﺍﻣﺎ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﻫﯿﻢ ، ﻭ ﻧﯿﺰ، ﻧﯿﺎﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺪﺭﯾﺞ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻫﯿﻢ. 

ﻧﻪ ﺧﻔﻪ ﺍﺵ ﮐﻨﯿﻢ و ﻧﻪ ﻭﺍﺩﺍﺭﺵ ﮐﻨﯿﻢ ﺧﻔﻪ ﻣﺎﻥ ﮐﻨﺪ.



4) ﻗﺪﺭﺕ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ!!! 

ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ، ﺟﺰﺋﯽ ﺗﻔﮑﯿﮏ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺍﺯ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﻧﺪ.

ﻣﺜﻼ" ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ در ﻣﯿﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻋﺎﻃﻔﯽ بفهمیم ﻣﺮﺩﯼ ﯾﺎ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭیم، ﻋﺎﺩﺗﯽ ﯾﺎ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ما ﺗﺤﻤﻠﺶ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ. 

آیا ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻣﯽ کنیم؟ 

البته که نه.... چرا که ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﻭ ﺁﻧﯽ ﻭ ﺳﻠﺒﯽ از خود ﻧﺸﺎﻥ می دهیم.

ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﺗﺤﻠﯿﻞ، ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩ ﭘﺨﺘﮕﯿﺴﺖ ﻭ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﻫﺮ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﻭﺍﻧﻤﻮﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﻣﺎﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﺫﻫﻨﯽ ﻏﻠﻂ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻏﻠﺒﻪ می کند ﻭ ﺍجازه نمی دهد ﮐﻪ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻭ ﺩﺭﮎ ﺩﺭﺳﺖ، ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺯ ﺑﺮﻭﺯ ﺗﻨﺸﻬﺎ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺷﻮﺩ.


5) ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ!!! ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ، ﺧﻮﺩ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ.

حتی ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﻧﯿﺎﺯﻫﺎ، ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻋﻼﺋﻖ ﺍﻭ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯿﻢ. 

ﻏﺮﻭﺭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﻭ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.

ﻭ ﺩﺭﮐﺶ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﺍﻭ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺳﺎﺧﺘﻪ، ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺻﺮﻓﺎ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ؛ ﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ی ﻣﺎ، ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﺑﺴﺎﺯﺩ.

ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ 


6) ﻭ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ از نظر: روحی، جسمی، مالی، خانوادگی و غیره ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻣﺘﻌﺎﺩﻝ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ، ﺍﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﺑﭙﺮﻫﯿﺰﯾﻢ. 

ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺪﻡ ﺗﻌﺎﺩﻝ، ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺳﯿﺐ ﭘﺬﯾﺮﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.

 ﻭ خوب تر ﺁﻥ ﮐﻪ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ: ﻗﺎﻟﺐ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ 

و ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺮ ﮐﺮﺩ......


#حمیدسلیمى #روانشناسی

برگرفته از کانالzhuanchannel@

سواد رابطه


ﺍﻏﻠﺐ ﻣﺎ "ﺳﻮﺍﺩ ﺭﺍﺑﻄﻪ" ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ...

ﺳﻮﺍﺩ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ؟


1) ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ!!!

ﺍﻏﻠﺐ ﮐﺴﯽ ﺭ ﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺰﯾﺴﺘﯽ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺸﺨﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﯾﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮐﻢ ﺩﺍﺭﺩ. 

ﺍﻣﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺣﺲ ﻫﺎﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ، اختلالات ﻫﻮﺭﻣﻮﻧﯽ، ﺗﻌﺎﺑﯿﺮ ﻏﻠﻂ، ﺟﻮ ﺯﺩﮔﯽ ﻭ ... ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ... 

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ، ﺁﻥ ﺣﺲ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺖ، ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺗﻮﯼ ﺳﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺯﺩﻥ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺗﻮﯼ ﺳﺮ ﺁﻥ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ!!! 


" ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺏ " ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺮﮔﺰﯾﺪﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ بیشترین ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺭﮎ را ﺍﺯ ﺷﺮﺍﯾﻄﻤﺎﻥ. ﻭ ﻣﺘﻘﺎﺑﻼ، ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺩﺭﮎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ. 

ﻭ ﺷﺒﺎﻫﺖ، ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﯾﮑﺴﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ.


2) ﻓﻘﺪﺍﻥ ﻣﻄﻠﻖ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ!!! 

ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ ﻣﻄﻠﻖ ﻣﺎ، از آنچه هستیم و دوست داریم باشیم، ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ.

ﺩﻣﺪﻣﯽ ﻣﺰﺍﺝ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻨﺪﺧﻮ ﻭ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﯾﻢ، ﺍﻣﺎ ﺗﻼﺷﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ!!!

ﺍﺯ ﻋﻼﺋﻖ ﺧﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻫﺎ، ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، شناختی نداریم. 

ﺍﯾﻦ ﻓﻘﺪﺍﻥ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺳﺒﺐ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺍﻡ ﻧﯿﺎﻭﺭﯾﻢ، ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻌﺮﯾﻔﯽ ﺍﺯ ﺣﺲ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ.


3) ﺑﺤﺮﺍﻥ ﻋﺪﻡ ﺗﻌﺎﺩﻝ!!! 

ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﻭ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﯾﻢ.

ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﺗﻨﺪ ﻣﯿﺮﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﻧﻔﺴﻤﺎﻥ ﺑﻨﺪ ﻣﯿﺎﯾﺪ.

ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺧﺮﺝ می کنیم، ﺗﻮﻗﻊ طرف مقابل ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﺎﺗﺮﯾﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪ، ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮﯼ ﻭ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﺭ ﻭ...


" ﺗﻌﺎﺩﻝ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ " ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﯾﺘﻤﯽ ﻣﻼﯾﻢ ﺍﻣﺎ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﻫﯿﻢ ، ﻭ ﻧﯿﺰ، ﻧﯿﺎﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺪﺭﯾﺞ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻫﯿﻢ. 

ﻧﻪ ﺧﻔﻪ ﺍﺵ ﮐﻨﯿﻢ و ﻧﻪ ﻭﺍﺩﺍﺭﺵ ﮐﻨﯿﻢ ﺧﻔﻪ ﻣﺎﻥ ﮐﻨﺪ.



4) ﻗﺪﺭﺕ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ!!! 

ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ، ﺟﺰﺋﯽ ﺗﻔﮑﯿﮏ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺍﺯ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﻧﺪ.

ﻣﺜﻼ" ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ در ﻣﯿﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻋﺎﻃﻔﯽ بفهمیم ﻣﺮﺩﯼ ﯾﺎ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭیم، ﻋﺎﺩﺗﯽ ﯾﺎ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ما ﺗﺤﻤﻠﺶ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ. 

آیا ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻣﯽ کنیم؟ 

البته که نه.... چرا که ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﻭ ﺁﻧﯽ ﻭ ﺳﻠﺒﯽ از خود ﻧﺸﺎﻥ می دهیم.

ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﺗﺤﻠﯿﻞ، ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩ ﭘﺨﺘﮕﯿﺴﺖ ﻭ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﻫﺮ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﻭﺍﻧﻤﻮﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﻣﺎﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﺫﻫﻨﯽ ﻏﻠﻂ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻏﻠﺒﻪ می کند ﻭ ﺍجازه نمی دهد ﮐﻪ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻭ ﺩﺭﮎ ﺩﺭﺳﺖ، ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺯ ﺑﺮﻭﺯ ﺗﻨﺸﻬﺎ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺷﻮﺩ.


5) ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ!!! ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ، ﺧﻮﺩ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ.

حتی ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﻧﯿﺎﺯﻫﺎ، ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻋﻼﺋﻖ ﺍﻭ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯿﻢ. 

ﻏﺮﻭﺭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﻭ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.

ﻭ ﺩﺭﮐﺶ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﺍﻭ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺳﺎﺧﺘﻪ، ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺻﺮﻓﺎ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ؛ ﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ی ﻣﺎ، ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﺑﺴﺎﺯﺩ.

ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ 


6) ﻭ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ از نظر: روحی، جسمی، مالی، خانوادگی و غیره ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻣﺘﻌﺎﺩﻝ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ، ﺍﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﺑﭙﺮﻫﯿﺰﯾﻢ. 

ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺪﻡ ﺗﻌﺎﺩﻝ، ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺳﯿﺐ ﭘﺬﯾﺮﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.

 ﻭ خوب تر ﺁﻥ ﮐﻪ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ: ﻗﺎﻟﺐ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ 

و ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺮ ﮐﺮﺩ......


#حمیدسلیمى #روانشناسی

برگرفته از کانالzhuanchannel@