هدف در زندگی
کشتی ایام با حرکت در، اقیانوس زندگی سینه زمان را میشکافد و همچنان به پیش میرود.جذر و مدّ ناخوشیها و خوشیها گاه، و بیگاه، مهمان دل مسافران میشود و تکرار غروب و طلوع خورشید، ندای خاموش سالنامه و تقویمها، وادارشان میکند که در آیینه ایام، به تماشای گذر عمر خود بنشینند و با خود بگویند: راستی کشتی ایام از کجا آمده؟ الآن کجا هستیم؟و سرانجام ما چه خواهد شد؟
با وزش باد موافق خوشیها، تنها عده کمی به دنبال پاسخ میروند، ولی هنگامی که گرداب هائل سرگردانی، فکر را در خود میچرخاند، موقعی که عقاب تیز پنجه أجل، کبوتران شادی ها را شکار میکند، وقتی که فرشته سفید لبخند، جای خود را به دیو سیاه دلهره میدهد، و زمانی که غول بی هویتی و یکنواختی بر سرنوشت انسان سایه میافکند، مسافران را دو گروه متفاوت مییابی: آنهایی که از گنج باور و معنا، محروماند و رنگ سبز آرامش را نمی بینند. و اینهایی که با عینک زیبا بینِ توکل، زینبوار، حتی در توفان پر بلای کربلا جز زیبایی، چیزی نمیبینند (مارأیتُ الاّ جمیلا). و در امواج زندگی، جلیقه نجا ت «توسّل و تلاش» را به تن کردهاند. و آنهایی که دچار گردابهای تشویش و پوچی شدهاند و ابر سیاه رنجها را پایان همه لذّتها میدانند و اینهایی که دست دل در دست کشتیبان ثقلین (قرآن و عترت) نهادهاند و برای عمری، آرامش و امنیت را مهمان دل خود کردهاند و پرچم غرورانگیز «حسین، کشتی نجات است و چراغ هدایت» را بر فراز کشتی ایام به اهتزار در آوردهاند (قدیری، 1382، ص35).
انسان به طور فطری خداجو، خداپرست و حقیقتجو است، ارضای این نیازهای عالی است که به او آرامش میدهد و انحراف در ارضای آنها سبب تنیدگی مضاعف و بی قراری روحی روانی اش میشود. ادیان به ویژه دین کامل خاتم (ص) آمدهاند تا انسان تشنه حق را از زلال چشمه سار عرش سیراب کنند. اسلام به دلیل جامعیتش برای همه شئوون زندگی (فردی و اجتماعی) و تمام سطوح شخصیت برنامه دارد، طرح تکاملی اسلام، برخلاف مکاتب فلسفی، غیر دینی، برای سه ضلع مثلث جسم، ذهن و روح برنامه سازنده دارد.
ترس از محرومیت بشر از برنامه و هدف زندگی انبیاء، عرفا و اندیشمندان الاهی و غیرالاهی را بر آن داشته که در چارچوب رسالت خود آدمی را به خود آورند و از دره پوچی نجاتش دهند و عسل معنا، در کام زندگیش بریزند، به همین دلیل است که قرآن اندیشه انسان را خطاب قرار میدهد:
أفَحَسِبتُم انّما خلقنَاکم عبثاً و انّکم اِلینا لاتُرجَعون [1] : (آیا گماه میکنید که بی هدف خلق شدهاید و به سوی ما باز نمیگردید).
و حضرت علی (ع) میفرماید:
رحم الله علم (عرف) مِن أین و فی أین و الی أین: رحمت خدا بر کسی که بداند که از کجا آمده؟ در کجا بسر میبرد؟ و به کجا رهسپار خواهدشد؟
و هم او میگوید:
اِن لم تَعلم مِن أینَ جئتَ لاتعلم الی أینَ تَذهب (ابن ابی الحدید، ج20، ص292).اگر ندانی که از کجا آمدهای، نخواهی دانست به کجا خواهی رفت.
و مولوی از« غربت وجودی» خود در این منزل ویران مینالد:
بشنو از نی چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند (مولوی، 1387، درج3).
و سعدی فغان از گذران عمر میکند:
ای که پنجاه رفت و درخوابی مگراین پنج روزه دریابی و همومیگوید: خواب نوشین بامداد رحیل باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی، 1387، درج3).
خواجه عبدالله انصاری میگوید:
الاهی روزگاری تو را میجستم و خود را مییافتم.اکنون خود را میجویم و تو را مییابم (خواجه عبدالله انصاری، 1387، درج3).
و شمس تبریزی میگوید:
در بند آن باش که من کیم؟ و چه جوهرم؟ و به چه آمدم و به کجا می روم؟ و اصل من از کجاست؟ و این ساعت در چه ام؟ و روی به چه دارم (شمس تبریزی، 1387، ص192).
دنیاگراهایی که خواستهاند بدون قطب نمای وحی، مسیر حیات را به آدمی نشان دهند خود و دیگران را به بیراههها میبرند و خواهند برد که گفتهاند:
هرکس جغد راهنمایش باشد راهبریش به سوی خرابهها است.
و لسان الغیبِ عارف، به سالکان راه حق هشدار میدهد تا بی خضر، راه نپیمایند:
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمرایی (حافظ، 1376).
و نیز هم او سروده:
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت (حافظ، 1376).
ابن سینا میگوید:
ای کاش بدانمی که من کیستمی سرگشته به عالم ز پی چیستمی
گر مقبلم آسوده و خوش زیستمی ورنه به هزار دیده بگریستمی (پارسا، 1378، ص71)
الکسیس کارل لب به شکایت از نظام آموزشی و تربیتی معاصر می گشاید و میگوید نباید به یافتن پاسخ سؤالات اساسی از سرچشمه وحی، بیاعتنا باشیم وی معتقد است که دانستن سرنوشت، از نقشه آلاسکا و ساختمان مرکز هستهای اتم مهمتراست. (کارل، 1375، ص179).و پارگامنت، فرانکل، آلپورت و...تمرین در باشگاهِ «معنایابی» را برای قوی شدن عضلات شخصیت و آرامش لازم می دانند و بسیاری از پوچگرایانِ بی خدا، «معنادهی» به زندگی را «نمک زندگی» به حساب می آورند.
با توجه به نکات بالا برای رفع «عطش وجودی» ، نجات از گرداب هائل پوچی و امان از آسیبهای بیشمار (جسمی، ذهنی و روحی) بیمعنایی زندگی، بر آن شدیم که از میزان فیض الاهی، قرآن و حدیث) کمک بگیریم تا دیوار زندگی خود را با «شاغول هدفمندی» اش بالا ببریم و مسیر لغزنده راستی را با عصا احتیاط و تدبیر طی کنیم