۵ روش مؤثر برای بی خیال شدن نسبت به حرف مردم :
۱- یادتان باشد که خیلی از افراد اصلاً حواسشان به شما نیست
“خیلی از ما آنقدر نگران نوع نگاه دیگران هستیم که یادمان رفته آنها اصلاً وقت این کار را ندارند!”
از همین لحظه این نگرانی را کنار بگذارید و به خودتان بقبولانید که آنها اصلاً به شما فکر نمیکنند و هر بار که این حس سراغتان آمد بدانید که ترسها و ناامنیهاست که به این تصورات تبدیلشده است.
۲- تأیید دیگران فقط یک اتفاق است
به خودتان بگوید دیگر نگرانی برای حرف مردم کافی است. زمان آن رسیده که به افکار خودم میدان بدهم. هر بار که جلوی روش قدیمی میایستید و به روش خودتان عمل میکنید درواقع به ذهنتان فرصت بازسازی میدهید.
هیچوقت اجازه ندهید حرف مردم و نظر دیگران در مورد شما به واقعیتتان تبدیل شود. خودتان را به خاطر خوشآیند دیگران تغییر ندهید.
۳- دنبال این نباشید بدانید فلانی چه نظری راجع به شما دارد
“این زندگی، انتخاب، اشتباه و درس من است و تا زمانی که به کسی آسیب نرساندم لازم نیست نگران قضاوت آنها باشم”
۴- روی چیزهای مهم تمرکز کنید
از قدیم گفتهاند در دروازه رو میشه بست ولی دهان مردم را نه. هرچقدر هم محتاطانه عمل کنید و مراقب رفتار و حرفهایتان باشید آنها راهی برای آزارهایشان مییابند. به نظرتان دیگر جایی برای نگرانی در مورد حرف مردم میماند؟ مسلماً خیر.
تنها چیزی که مهم است نگاه شما به خودتان است. پس زمان تصمیمگیری به عقاید و ارزشهایتان وفادار بمانید
۵- نگران ترسهایتان نباشید
احساسات ما را متقاعد میکنند که هر نتیجه ناخواستهای مساوی با نابودی است.
اگر از من خوشش نیاید چه؟
اگر من را نپذیرند چه؟
اگر در مهمانی تنها بمانم چه؟
با هیچکدام از اتفاقات بالا دنیا به آخر نمیرسد. اما اگر به این احساسات تن دهیم در حقیقت به ترسهایمان اجازه دادیم که بر ما غالب شوند. واقعیت این است که ما انسانها در پیشبینی اینکه اتفاقات بد چه تأثیری بر احساسات ما میگذارند آنقدرها موفق نیستیم. درواقع در اغلب موارد ما همه جوانب را در نظر نمیگیریم و این به ترسهای ناخودآگاه ما مجال رشد میدهد.
پس از خودتان بپرسید: اگر تمام اتفاقات بد که انتظار داشتم بیافتد و من طرد شوم، راه درست مقابله با این مسائل و ادامه زندگی چیست؟
سعی کنید برخورد دیگران را پیشبینی کنید. به این فکر کنید که عواقب طرد شدن از طرف آنها چیست و همه اینها را بنویسید و به این فکر کنید که بعد از طرد شدن برای ادامه زندگی چه خواهید کرد؟ انجام همین تمرین ساده به شما کمک میکند تا از پس نوع نگاه دیگران برآیید
همینی که هستید کافی است. لازم نیست دستههای اسکناس از جیبتان آویزان باشد و دیگران به افتخارتان کف بزنند تا پذیرفته شوید! بازهم میگویم همینی که هستید کافی است. بهجای توجه به نظرات دیگران به خودتان بیاندیشید. امیدوارم حکایت سالها دل طلب جام جم از ما میکرد، آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد نشود.
برگرفته ازکانال تلگرامzhuanchannel@
ما که سنمون قد نمیده ولی میگن دوره ی جنگ خونه ها "پناهگاه"داشتن.
مثلا بابا تعریف می کنه میگه می رفتیم زیر زمین.
یا توو کوهها معمولا یه ساختمونایی می سازن که کوهنوردا اگه با بوران و بهمن مواجه شدن خودشونو برسونن به اون ساختمونا!
از قضا به اون ساختمونا هم میگن"پناهگاه"!
این کلمه ی لعنتی"پناهگاه" خیلی به دل می شینه!
یعنی میخوام بگم هر آدمی باید توو زندگیش یه پناهگاهی داشته باشه.
پناهگاه من اتاقمه!خونه م نه ها!اتاقم!
من توو خونه م اکثرا تنهام ولی به خونه م نمیگم پناهگاه!من از"هال" پناه می برم به اتاقم!بذار از اتاقم بگم واست!
یه اتاق حدودا نه متری با موکت کرم و کاغذ دیواری راه راه قهوه ای سوخته و طلایی با دو تا پنجره که تختم زیرش نصب شده!به علاوه ی یه کمد که ازش به عنوان کتابخونه استفاده می کنم و الانم دیگه تقریبا پر شده!
می دونی!؟من از همه ی سختیا و زشتیای زندگی روزمره به این اتاق پناه میارم.وقتی می رسم توو اتاق انگار که زمان واسم دیگه معنی نداره!انگار فقط و فقط توو این اتاقه که می تونم مال خودم باشم.میتونم خودم باشم.میتونم از رویاهام لذت ببرم.می تونم به تو فکر کنم...تو چی!؟تو پناهگاهت کجاس!؟تو کجا به من فکر می کنی؟
آها!تو اصلا به من فکر نمی کنی!؟
یادم نبود...!
حله!حله...
#کسرى_بختیاریان
برگرفته از کانال تلگرامzhuanchannel@
۹ نشانه ای که شما شخصیت متعادلی دارید:
۱_ زمانهایی را برای بودن با دوستان و زمانهایی را برای تنهایی اختصاص می دهید.
۲_ ملاقات و آشنایی با افراد جدید برای شما خوشایند است.
۳_ از خود و زندگی خود به راحتی صحبت می کنید اما تمام جزئیات را در اختیار همه قرار نمی دهید.
۴_ شما فردی اجتماعی هستید و افراد به جکهای شما می خندند اما نیاز ندارید که کانون توجه باشید و دیگران را تحقیر و تمسخر نمی کنید.
۵_ ابتدا فکر میکنید سپس صحبت می کنید.
۶_ بیش از اندازه حساس و زودرنج نیستید.
۷_ اگر کاری برای شما کسل کننده بود آن را انکار نمی کنید.
۸_ اجازه نمی دهید کسی روح شما را برای رسیدن به اهدافتان افسرده و ناامید کند.
۹_ با احساساتتان در ارتباط هستید و آنها را سرکوب نمی کنید. وقتی کسی از شما بپرسد که هم اکنون چه احساسی دارید به وضوح می توانید احساس خود را یافته و آن را نشان دهید.
اکثر ما میفهمیم که چقدر مقایسه کردن خودمان با دیگران هیچ سودی برایمان نخواهد داشت.
بااینکه میدانیم این کار مشکلات زیادی دارد، ولی
۱) در اکثر مواقع چیزهای اشتباهی را مقایسه میکنیم. عادت کردهایم با مقایسه لباسها، ماشینها، خانهها، درآمدها، زیبایی یا حتی فالوورهای اینستاگرام تصمیم بگیریم که چه کسی زندگی بهتری دارد. ولی چیزهای خارجی معمولاً مقیاس خوبی نیستند.
۲) ما معمولاً بدترینهای خودمان را با بهترینهای دیگران مقایسه میکنیم. مقایسه کردن زندگیتان با دیگران همیشه نشانه بازنده بودن است چون همیشه کسانی هستند که بهتر از شما «به نظر میرسند» و به نظر زندگی بهتری نسبت به شما دارند. از اینها گذشته، ما معمولاً بدترین چیزهایی که درمورد خودمان میدانیم را با بهترین ویژگیهای زندگی دیگران مقایسه میکنیم. ولی مطمئن باشید زندگی آنها به آن ایدآلی که در ذهن شماست، نیست.
۳) بازی مقایسه انتها ندارد. تعداد کسانی که میتوانید خودتان را با آنها مقایسه کنید محدود است. ولی وقتی وارد این راه شدید، هیچوقت انتهای آن را پیدا نخواهید کرد.
۴) زندگی روی نمودار ارزشگذاری نمیشود. هدف زندگی این نیست که بهتر از ۵۰٪ بقیه مردم روی کره زمین باشید. هدف زندگی این است که بهترین چیزی باشید که میتوانید.
۵) مقایسه تمرکز شما را روی فرد اشتباهی میاندازد. شما فقط قادر به کنترل یک زندگی هستید: زندگی خودتان. وقتی مداوماً خودتان را با دیگران مقایسه میکنید، انرژی باارزشتان را برای تمرکز روی زندگی دیگران و نه زندگی خودتان هدر میدهید.
۶) مقایسه لذت زندگی را از شما میگیرد. مقایسه کردن خودتان با دیگران همیشه حسرت چیزهایی که نیستید و چیزهایی که ندارید را برایتان به ارمغان میآورد و نهتنها هیچ لذتی به زندگیتان اضافه نخواهد کرد بلکه تمام لذت زندگیتان را هم خواهد گرفت.
قدر چیزی که هستید را بدانید. زندگی شما نقاط فوقالعاده زیادی دارد. چه هنرمند باشید، چه تاجر، چه یک مادر، یک شنونده خوب یا یک انسان سخاوتمند. مطمئناً ویژگیهای فوقالعادهای برای قدرشناسی دارید. هرگونه مقایسه بین شما و یک فرد دیگر مثل مقایسه کردن سیب با پرتقال است. نه آنها در جای شما زندگی میکنند و نه شما جای آنها، درنتیجه نتیجه کار هم باید کاملاً متفاوت باشد